خدا
و کسیکه آسمانها را بدون ستون برافراشت، قادر است تمام بارهایی را که بر قلب شما سنگینی میکند از دوشتان بردارد….🫀
و کسیکه آسمانها را بدون ستون برافراشت، قادر است تمام بارهایی را که بر قلب شما سنگینی میکند از دوشتان بردارد….🫀
#وقتی از راهیان نور جا موندی ولی هر کاری میکنی دلت آروم نمیگیره...
گاهی تحمل نداشتن چیزیکه قبلا داشتی، خیلی سختر از چیزیه که هیچ وقت نداشتی!
راهیان رفته ها میدونن چی میگم…😞
اللهم الرزقنا زیارت الشهدا
بازهم توی اتوبوسم و دارم برمیگردم خونه، بازهم قلبمو بردم گذاشتم جنوب و اومدم، باز هم دلم تنگ شده و شکسته…
دارم برمیگردم از سفری که هیچ امید و ایمانی به رفتنم نداشتم…
من معتقدم فقط و فقط و فقط همه ی کارهای راهیان و خادمیمو شهدا خودشون انجام دادن، چون از لحاظ عقلی با شرایط و مشکلاتی که من داشتم رفتنم محال محال بود.
دیگه از رفتن ناامید شده بودم یجورایی قیدشو زده بودم و خودمو آروم و راضی میکردم که اشکال نداره بالاخره یروزی میری، الان درس داری، کار داری، شرایطت جور نیست و…
ولی
تو کتم نمیرفت نمیتونستم دلمو راضی کنم بی خیال شه چون قبل اینکه خودم برم جنوب شهدا قلبمو برده بودن.
من نمیتونستم بدون قلبم دووم بیارم…
رفتم گلزار شهدای گمنام شهرمون برای دومین بار در طول عمرم،
خیلی دلم شکسته بود، واقعا از همه چی ناامید شده بودم
خب حق هم داشتم هرکس جای من بود ناامید میشد، چون از لحاظ عقلی غیر ممکن بود که من بتونم برم راهیان و خادمی
برای همین رفتم پیش شهدای گمنام تا ازشون گله کنم، تا دردامو به اونا بگم، تا ازشون گله کنم که چرا من انقدر تنها و بی کس و بی پناه و بیچاره ام😔
واقعا فقط برای گله رفته بودم اصلا امید و انتظارشو نداشتم که این آرزوی محالمو بر آورده کنن.
فقط خواستم برم بهشون بگم که هیچکس حواسش به من نیست، که هیچکس منو دوست نداره.
وقتی خوب گریه هامو کردم گله هامو کردم، ناله هامو کردم با دلی شکسته تر برگشتم. واقعا باورم نمیشه کمتر از نیم ساعت بعد مشکلم خیلی معجزه آسا حل شد واقعا معجزه بود یه معجزه بزرگ برای من🥰😍
من دختر خییییییلی بد و گناهکاریم طوری که حال خودم از خودم بهم میخوره برای همین هیچ وقت انتظار نداشتم خدا، پیامبرا، ائمه و شهدا حاجتمامو بدن ولی بعد از این ماجرا فهمیدم اونا واقعا کریمتر از اینن که موقع حاجت دادن گناهکارارو گلچین کنن و کنار بذارن
اونجا از شهدا هر روز بارها و بارها میخواستم خواستههامو برآورده کنن حالا با یه ارامش عجیبی برمیگردم انگار یکی پشتمه یکی دستامو گرفته
صدای شهدا رو تو گوشم میشنوم که بهم میگن: دیدی ما ولت نکردیم، دیدی حواسمون بهت هست، ما همیشه باهاتیم ولی تو با گناهات خودتو از ما دور میکنی خودتو پاک کن تا حاجتاتو بگیری…تا بیشتر حضور مارو حس کنی
وقتی گناه میکنی بین تو و حاجتات فاصله میوفته لطفا گناه نکن 🥺🥺
شهدای عزیزم ترو به خون همرزما و رفیقاتون، تو رو به ائمه، خادمیتونو نوکریتونو دوباره قسمتم کنین تروخداااااا
۱۱/۱/۱۴۰۱
الان چند دقیقهای میشه که راه افتادیم و داریم از سرزمین نور بر میگردیم ولی من قلبمو اونجا جاگذاشتم…
نتونستم با خودم بیارمش چون دیگه مال من نبود🥺
داده بودمش به شهدا، به شهدای غواص اروند، شهدای فکه، هویزه، شلمچه، فتح المبین و…
موقع برگشت پاهامو با خودم همراه کردم ولی روح و فکر و قلبمو نه. راستش نه میخواستم برشون گردونم، نه برمیگشتن…!
روزی که راه افتادیم فکر نمیکردم موقع برگشت انقدر دلتنگ و بیتاب باشم حالا دیگه بدجوری نمک گیر شدم.
دلم چقدر زود تنگ شد…
دلتنگی خیلی سخته دردیه که چاره نداره ولی در عین بد بودن یه حس شیرینه.
اونجا شهدا رو قسم دادم به خدا، به خون دوستای شهیدشون که هر سال منو بطلبن که زائر و خادمشون باشم،
به لیاقتم نگاه نکنن، به دلم نگاه کنن که براشون پر میکشه ازشون خواستم دستمو بگیرن،
منو از منجلاب گناه بیرون بکشن،
روز قیامت شفاعتم کنن،
باخودشون محشور شم.🤲
خیلی دلم گرفته تا حالا راهیان نور نرفته بودم تعریفشو شنیده بودم که چقدر خوبه و حس معنوی داره و چه و چه و چه
ولی اصلا فکرشم نمیکردم انقدر زود وابستهاش شم.
حس نابی که اینجا تجربه کردم بجز حرم امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) جای دیگهای تجربه نکرده بودم.
حسی که وقتی میری اونجا حس میکنی یکی داره به همه دردها و غصههات، مشکلاتت، خواستههات، گوش میده تا بهت کمک کنه
یه حسی که تو رو از زمین به آسمون وصل میکنه،
یه حسی مثل پرواز…
الان که دارم این خاطره رو مینویسم همچنان توی راه برگشتیم و اشک چشمم خشک نمیشه، اصلا باورم نمیشه امروز چهارمین روزه، انگار روز اوله…روزهای خوب چقدر زود تموم میشن.
آخ دلتنگی… خوش به حال خادمای شهدا🥺 خیلی دلم میخواست جای اونا بودم.
دلم خیلی زود تنگ شد
برای اون تپه ای که روش نشسته بودم و با شهدا حرف میزدم؛ از اون حرفایی که هیشکی خریدارش نیست ولی میدونستم شهدا خریدارشن،
برای آب اروند که شهدا متبرکش کرده بودن،
برای رمل های فکه که شهدا روشون با بدن زخمی و ادوات سنگین و حمل مجروح ها راه رفته بودن.😭😞
چقدر یه انسان میتونه بزرگ باشه که همه چیشو جا بذاره بره اخه چقدر…
غبطه میخورم به حالشون که از دنیا دست کشیده بودن و دل کنده بودن؛ منم با خدا و شهدا و خودم اینجا عهد بستم که اگه گناه هامو تکرار کردم دیگه به خودم این اجازه رو ندم که بیام راهیان بهشون گفتم که میخوام توبه کنم ولی خیلی سخته…یعنی بدون کمک اونا غیر ممکنه.
۱۴۰۰/۱۲/۲۴
همه آرزویم این است که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی…
السلام علیک یا ابا عبداله الحسین(ع)
السلام علیک یا مهدی(عج)